توی دفتر پژوهشکده نشسته بودیم. در نیمه باز بود و صدای رفت و آمد دخترهای دانشجویی که وارد سالن مطالعهی خواهران میشدن به راحتی شنیده میشد. در میون این رفت و آمدها، یکی که مشخص بود خیلی عصبانیه و داره با تلفن صحبت میکنه از کتابخونه زد بیرون و شروع کرد به داد زدن که "شمارهت رو میدم به دوست پسرم بیاد کلت رو بکنه، بیاد تیکه پارهت کنه، آره....آره.....خودتی......هفت جدته.....حالا وقتی دوست پسرم اومد سراغت میفهمی، میدم باباتو در بیاره...."
با شنیدن این حرفها، نگاههای حاکی از تعجب من و حسین به هم گره خورد. نگاههایی که سوالهای زیادی توش بود: "چرا؟ خوب اگه دوست پسرت نخواد دعوا کنه چی؟ اصلاً اگه اهل دعوا نباشه یا زورش به این یارو نرسه چی؟ یا اصلاً اگه بره و از یارو کتک بخوره چی؟ اونوقت حتماً اونی که کتک خورده رو ول میکنی و میری سراغ اونی که زورش بیشتره. یهو بگو مسابقهی انتخابی گذاشتی و الآن هم داری طرفین رو تحریک میکنی که بازی محیجتر بشه."
پ.ن:
این مطلب از مطالب قدیمی ست که در وبلاگ بلاگها منتشر شده بود.
—-------------------------------------------------------------------------این مطلب در تلگرام: اینجا