روزانه ها

روزانه ها را برای دلم می نویسم، شاید به کار دل شما هم بیاید

روزانه ها

روزانه ها را برای دلم می نویسم، شاید به کار دل شما هم بیاید

این چهارمین آدرسی ست که من به عنوان وبلاگ از اون استفاده می کنم. اولیش به صورت کلی فیلتر شد(blogspot)، دومی ش که یک کار مشترک بود(با امیر)، توسط سرویس دهنده حذف شد(bloghaa) و سومی هم(باز هم bloghaa) به دلیل نامعلومی دچار نقص در ارائه خدمات توسط سرویس دهنده شد(چیزی شبیه به downشدن سرور) و به کلی از بین رفت.
این چهارمین آدرس منه.
الیته یک کانال تلگرام هم هست که به موازات این وبلاگ به روزرسانی میشه: https://telegram.me/roozaaneha
از این پس من را اینجا بخوانید.
امید به دائمی شدن این آدرس.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۰
مرداد
 
مشغول درس دادن بودم. رو به تخته و پشت به بچه‌ها.
-ترانزیستور در حالت تقویت کنندگی سه آرایش مختلف داره:
1-common base یا بیس مشترک
2-common emitter یا امیتر مشترک
3-common collector یا کلکتور مشترک
یهو از اون ته کلاس داد زد یکی دیگه هم هست استاد: come on baby
کلاس منفجر شد، می‌خواستم برگردم و بندازمش بیرون، اما نتونستم، از زور خنده نتونستم، نمی‌تونستم خودم رو کنترل کنم. نمی‌شد چیزی گفت. به زور خودم رو کنترل کردم و بعد از یه تذکر کوچیک به درس ادامه دادم.
---------------------------------------
پ.ن.
https://www.instagram.com/p/CDT3aanJCkL/?igshid=3pna1schihy6

 

https://t.me/roozaaneha/36

  • م.صادق
۰۴
مرداد

هر کس ما رو تو دانشگاه می‌دید فکر می‌کرد دوتا استاد دانشگاهیم که یه سری جزوه زیر بغلمونه و داریم می‌ریم تا به کلاس برسیم و تدریس رو شروع کنیم اما همین که نزدیک می‌شد می‌دید یه سری جزوه و کتابه ریاضی یک و دو و معادلاته که داریم حمل می‌کنیم.
با حسین، باهم شروع کردیم به درس خوندن، در عین حال که تمرین هم می‌رفتیم. سایر مواقع هم پای اینترنت بودیم. وقتی می‌رفتیم تمرین هی میومد در گوشم می‌گفت "تو منو گول زدی و آوردی تمرین، نمی‌تونیم درسا رو تموم کنیم" چند لحظه بعد یادش می‌رفت و می‌گفت "خداییش صادق عضلات داره میاد رو فرم، دمت گرم که منو آوردی تمرین" خواهشاً شما پیدا کنید پرتقال فروش را. وقتی هم که درس می‌خوندیم، هر چند دقیقه به هم نگاه می‌کردیم و یه چیزی در مورد تمرین و ورزش و تیم و عضلات یادمون میومد و با هم در میون می‌ذاشتیم.
این شرح ماوقع شروع تا پایان تصمیم ما برای شرکت تو آزمون دکترا توی این آخر عمری بود. تلاشی که باعث شد جمعاً یک روز درس بخونیم و ببوسیمش و بذاریمش کنار، اون هم به امید اینکه تو عید درس بخونیم که به قول دوستان "میره که ایتو باشه". گرچه چند وقتی هست که حسین نمیاد تمرین اما همچنان عوامل محیطی نمی‌ذارن درس بخونیم. البته حسین همچنان اصرار داره که "نه ما می‌تونیم، من که قبول می‌شم".
احتمالاً این دفعه هم فقط یه پولی ریختیم تو جیب سازمان سنجش و .... الفاتحه.

اولین دوره برگزاری آزمون کتبی دکتری-1389/12/19
——————————————————————————
پ.ن.
حسین تو همون آزمون قبول شد و الان یک استاد دانشگاه باکلاسه و ما همچنان اندر خم یک کوچه ایم.

https://t.me/roozaaneha/35

https://www.instagram.com/p/CDDnLNppKw2/?igshid=t9fweehzbrpi

  • م.صادق